آخرین مقاله هوشنگ وزیری
باید از تاریخ درس گرفت
• بر اصلاح طلبان در جامعه کنونی ایران کمابیش همان خواهد رفت ، یا رفته است ، که بر اصلاح طلبان ""بهار پراگ"" در چکسلواکی
کار جمهوری اسلامی بی تنش نمی گذرد : تنش خارجی برای آنکه به موجب ذات نمی تواند خود را در چهار چوب مناسبات عادی بین المللی محاط کند؛ تنش داخلی برای آنکه همواره مجوز برای سرکوب دگراندیشان داشته باشد. این انتخابی نیست که جمهوری اسلامی آگاهانه کرده باشد. از همان روزی که این رژیم به قدرت رسید ، چنین بود، و مادام که این رژیم بر قدرت است ، چنان خواهد ماند.
آیا نیازی هست که تاریخچه این رژیم را از روزی که به قدرت رسید تاکنون مرور کنیم؟ خمینی و رژیم قدرت مطلق داشت. به این معنی که قدرتهای دیگر را نه تنها به حساب نمی آورد، بلکه به آنها اجازه بال و پر یافتن تا بتوانند پرواز کنند، نمی داد. لرد آکتون گفت که قدرت فساد می آورد، و قدرت مطلق فساد مطلق. قدرت خمینی فساد مطلق بود. پس از او قدرت مطلق البته از بین رفت، ولی فساد با ضریب چند درصد افزایش یافت. می گویند در ایران امروز به دنبال آن نگردید که در کجا فساد هست. این کاری بس آسان است. ولیکن کار به مراتب دشوارتر این است که ببینید در کجا فساد نیست.
منظور من از فساد تنها فساد مالی نیست. فساد زیر پا گذاشتن قانون است. فساد تجاوز قساوت آمیز به حقوق دیگران است ـ حتا آن حقوق باریکی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی برای شهروندان پیش بینی شده است. فساد پا از حیطه اختیارات قانون بیرون نهادن است. فساد سوء استفاده از قدرت دولتی برای ثروتمند شدن است. فساد به کار بردن ثروت برای به دست آوردن قدرت سیاسی است. این فهرست را به دلخواه می توان طولانی کرد.
فساد همه گیرعیب بزرگ فساد تنها این نیست که ثروت کشور به باد می رود، آبروی آدمها به خاک ریخته می شود؛ امنیت از جامعه رخت بر می کشد؛ هیچ کس نه فقط از فردای خود بلکه از یک ساعت بعد خود مطمئن نیست. اینها البته هر یک به تنهایی کافی است که زندگی را بر شهروندان یک جامعه تلخ کند. عیب بزرگ فساد این است که رابطه اعتماد میان دولت و جامعه را از بین می برد. ما نمی گوییم در هیچ جامعه ای ـ حتا جامعه های متمدن ـ فساد وجود ندارد. ولی در این کشورها مطبوعات آزاد و دادگستری مستقلی وجود دارد که دست کسی را که به سوی فساد دراز می شود می لرزاند.
میکرب فساد در تاریکی رشد می کند؛ اگر نور آفتاب دادگستری مستقل و سالم و مطبوعات آزاد بر آن افکنده شود، رشد فساد نیز به آسانی امکان پذیر نخواهد بود. در ایران امروز دادگستری را بدان سبب به صورت زائده ای از قدرت رهبر درآورده اند که فساد به آسانی رشد کند. پیش از آن وزارت امنیت و اطلاعات لانه فساد بود. به محض آنکه دیدند که در اینجا، خاصه پس از کشتارهای زنجیره ای، این نهاد چندان مطمئن نیست که فرمانها را بی چون و چرا اجرا کند، مرکز فساد را به دادگستری منتقل کرده اند. می بینیم که در جمهوری اسلامی فساد نقل مکان می کند، اما از بین نمی رود. اگر فردا ، به هر علتی دادگستری هم در اجرای فرمانها فرو ماند، نهادهای دیگری هستند که بی درنگ وظایف آن را بر عهده خواهند گرفت. بخشی از فرماندهی سپاه و بسیج نه تنها برای پذیرش چنین کاری آماده است ، بلکه هم اکنون در شبکه فسادی که از برخی رسانه ها، دادگستری، لباس شخصی ها یا "عوامل خودسر" تشکیل شده است، مکان بسیار مهمی را اشغال کرده است.
نبودن حاشیه امن
در جامعه توتالیتر هیچ کس نباید احساس امنیت کند. حتا بالاترین مقام ها نیز باید شمشیر داموکلس را بالای سرخود احساس کنند. می توان گفت که جمهوری اسلامی از جامعه های کلاسیک توتالیتر به مراتب بدتر است. در این جامعه ها انسانها به هر حال حاشیه امنی داشتند که می توانستند در آن بی ترس از دخالت ماموران دولت زندگی کنند. اما در جمهوری اسلامی هیچ حاشیه ای وجود ندارد که مردم بتوانند در آن احساس امنیت کنند.
وانگهی مردم دربلاتکلیفی محض بسر می برند. به عنوان نمونه می توان از کتاب "زنان پرده نشین" یاد کرد. این کتاب از وزارت ارشاد اجازه چاپ گرفت. چاپ اول آن هم تمام شد. ولی نیمی از چاپ دوم کتاب فروش رفته بود که ماموران دادگستری سر رسیدند و نه فقط نسخه های آن را جمع کردند ، بلکه ناشر و نویسنده و مسئولی را که در وزارت ارشاد به آن اجازه داده بود، مشمول مجازات ساختند.
در جامعه های توتالیتر کلاسیک تکلیف آدمها روشن بود. در جامعه توتالیتر دینی بلاتکلیفی است که مردم را در نوعی حالت تعلیق نگاه داشته است. ناشر نمی تواند بر اجازه بخش انتشارات وزارت ارشاد تکیه کند؛ پس نمی تواند با نویسنده قول و قرار ثابتی بگذارد. نویسنده که می بیند کتابش اجازه انتشار یافته است خیالش آسوده می شود که کتابش به چاپ دوم خواهد رسید. اما ناگهان کسی در سازمان بررسی یا دادگستری هوس می کند که کتاب "ضد اسلامی" است. با کدام معیار؟ معلوم نیست. در پس این هیاهو دادگستری پا به میدان می نهد و برای همه کسانی که در انتشار کتاب دست داشته اند، قرار توقیف صادر می کند. زیرا می داند هیچکس از او بازخواست نخواهد کرد.
نگاهداری شغلدر جامعه های توتالیتر رسم بر این است که اجازه ندادن هرگز خطری را متوجه کارمند نمی کند. حال آنکه اجازه دادن ممکن است تولید دردسر کند. این است که بنای کار را از همان اول بر این می نهد که بگوید: "نه".
حالا این رفتار او به صنعت نشر، به هنر، به شکوفایی استعداد نویسنده لطمه می زند، برای او اهمیتی ندارد. آنچه برای او اهمیت دارد نگاه داشتن شغل است. پس از هر کاری که می تواند کمترین لطمه ای به شغل او بزند، می پرهیزد.
در جامعه توتالیتر، انسانها از شخصیت انسانی خود تهی می شوند تا بتوانند زندگی کمتر مخاطره آمیزی داشته باشند. می کوشند خطر را، چون از بین رفتنی نیست، به حداقل ممکن کاهش دهند.
حتا پایوران رژیم ، هنگامی که در کارتُنک دستگاه مجازات افتادند، هیچ قدرت دفاعی از خود ندارند. در رژیم نازیسم، فاشیسم، استالینیسم مواردی بسیار دیده ایم که بلندپایگان دیروز که نامشان احترام بر می انگیخت، در فاصله فقط چند روز به خائنانی تبدیل شدند که خیانت در خانواده هایشان موروثی بود. نمونه ها در جمهوری اسلامی نیز کم نیستند.
هیچ جامعه توتالیتر را ندیده ایم که توانسته باشد خود را از درون اصلاح کند. جامعه ایران از این قاعده برکنار نیست. بر اصلاح طلبان در جامعه کنونی ایران کمابیش همان خواهد رفت ، یا رفته است، که بر اصلاح طلبان ""بهار پراگ""در چکسلواکی. باید از تاریخ درس گرفت.
* این مقاله در کیهان شماره 970 به تاریخ 6 شهریور 1382 برابر با 28 اوت 2003 منتشر شد. هوشنگ وزیری که پس از بستری شدن در بیمارستان به کوما فرو رفته بود، روز 13 شهریور 82 درگذشت.
باید از تاریخ درس گرفت
• بر اصلاح طلبان در جامعه کنونی ایران کمابیش همان خواهد رفت ، یا رفته است ، که بر اصلاح طلبان ""بهار پراگ"" در چکسلواکی
کار جمهوری اسلامی بی تنش نمی گذرد : تنش خارجی برای آنکه به موجب ذات نمی تواند خود را در چهار چوب مناسبات عادی بین المللی محاط کند؛ تنش داخلی برای آنکه همواره مجوز برای سرکوب دگراندیشان داشته باشد. این انتخابی نیست که جمهوری اسلامی آگاهانه کرده باشد. از همان روزی که این رژیم به قدرت رسید ، چنین بود، و مادام که این رژیم بر قدرت است ، چنان خواهد ماند.
آیا نیازی هست که تاریخچه این رژیم را از روزی که به قدرت رسید تاکنون مرور کنیم؟ خمینی و رژیم قدرت مطلق داشت. به این معنی که قدرتهای دیگر را نه تنها به حساب نمی آورد، بلکه به آنها اجازه بال و پر یافتن تا بتوانند پرواز کنند، نمی داد. لرد آکتون گفت که قدرت فساد می آورد، و قدرت مطلق فساد مطلق. قدرت خمینی فساد مطلق بود. پس از او قدرت مطلق البته از بین رفت، ولی فساد با ضریب چند درصد افزایش یافت. می گویند در ایران امروز به دنبال آن نگردید که در کجا فساد هست. این کاری بس آسان است. ولیکن کار به مراتب دشوارتر این است که ببینید در کجا فساد نیست.
منظور من از فساد تنها فساد مالی نیست. فساد زیر پا گذاشتن قانون است. فساد تجاوز قساوت آمیز به حقوق دیگران است ـ حتا آن حقوق باریکی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی برای شهروندان پیش بینی شده است. فساد پا از حیطه اختیارات قانون بیرون نهادن است. فساد سوء استفاده از قدرت دولتی برای ثروتمند شدن است. فساد به کار بردن ثروت برای به دست آوردن قدرت سیاسی است. این فهرست را به دلخواه می توان طولانی کرد.
فساد همه گیرعیب بزرگ فساد تنها این نیست که ثروت کشور به باد می رود، آبروی آدمها به خاک ریخته می شود؛ امنیت از جامعه رخت بر می کشد؛ هیچ کس نه فقط از فردای خود بلکه از یک ساعت بعد خود مطمئن نیست. اینها البته هر یک به تنهایی کافی است که زندگی را بر شهروندان یک جامعه تلخ کند. عیب بزرگ فساد این است که رابطه اعتماد میان دولت و جامعه را از بین می برد. ما نمی گوییم در هیچ جامعه ای ـ حتا جامعه های متمدن ـ فساد وجود ندارد. ولی در این کشورها مطبوعات آزاد و دادگستری مستقلی وجود دارد که دست کسی را که به سوی فساد دراز می شود می لرزاند.
میکرب فساد در تاریکی رشد می کند؛ اگر نور آفتاب دادگستری مستقل و سالم و مطبوعات آزاد بر آن افکنده شود، رشد فساد نیز به آسانی امکان پذیر نخواهد بود. در ایران امروز دادگستری را بدان سبب به صورت زائده ای از قدرت رهبر درآورده اند که فساد به آسانی رشد کند. پیش از آن وزارت امنیت و اطلاعات لانه فساد بود. به محض آنکه دیدند که در اینجا، خاصه پس از کشتارهای زنجیره ای، این نهاد چندان مطمئن نیست که فرمانها را بی چون و چرا اجرا کند، مرکز فساد را به دادگستری منتقل کرده اند. می بینیم که در جمهوری اسلامی فساد نقل مکان می کند، اما از بین نمی رود. اگر فردا ، به هر علتی دادگستری هم در اجرای فرمانها فرو ماند، نهادهای دیگری هستند که بی درنگ وظایف آن را بر عهده خواهند گرفت. بخشی از فرماندهی سپاه و بسیج نه تنها برای پذیرش چنین کاری آماده است ، بلکه هم اکنون در شبکه فسادی که از برخی رسانه ها، دادگستری، لباس شخصی ها یا "عوامل خودسر" تشکیل شده است، مکان بسیار مهمی را اشغال کرده است.
نبودن حاشیه امن
در جامعه توتالیتر هیچ کس نباید احساس امنیت کند. حتا بالاترین مقام ها نیز باید شمشیر داموکلس را بالای سرخود احساس کنند. می توان گفت که جمهوری اسلامی از جامعه های کلاسیک توتالیتر به مراتب بدتر است. در این جامعه ها انسانها به هر حال حاشیه امنی داشتند که می توانستند در آن بی ترس از دخالت ماموران دولت زندگی کنند. اما در جمهوری اسلامی هیچ حاشیه ای وجود ندارد که مردم بتوانند در آن احساس امنیت کنند.
وانگهی مردم دربلاتکلیفی محض بسر می برند. به عنوان نمونه می توان از کتاب "زنان پرده نشین" یاد کرد. این کتاب از وزارت ارشاد اجازه چاپ گرفت. چاپ اول آن هم تمام شد. ولی نیمی از چاپ دوم کتاب فروش رفته بود که ماموران دادگستری سر رسیدند و نه فقط نسخه های آن را جمع کردند ، بلکه ناشر و نویسنده و مسئولی را که در وزارت ارشاد به آن اجازه داده بود، مشمول مجازات ساختند.
در جامعه های توتالیتر کلاسیک تکلیف آدمها روشن بود. در جامعه توتالیتر دینی بلاتکلیفی است که مردم را در نوعی حالت تعلیق نگاه داشته است. ناشر نمی تواند بر اجازه بخش انتشارات وزارت ارشاد تکیه کند؛ پس نمی تواند با نویسنده قول و قرار ثابتی بگذارد. نویسنده که می بیند کتابش اجازه انتشار یافته است خیالش آسوده می شود که کتابش به چاپ دوم خواهد رسید. اما ناگهان کسی در سازمان بررسی یا دادگستری هوس می کند که کتاب "ضد اسلامی" است. با کدام معیار؟ معلوم نیست. در پس این هیاهو دادگستری پا به میدان می نهد و برای همه کسانی که در انتشار کتاب دست داشته اند، قرار توقیف صادر می کند. زیرا می داند هیچکس از او بازخواست نخواهد کرد.
نگاهداری شغلدر جامعه های توتالیتر رسم بر این است که اجازه ندادن هرگز خطری را متوجه کارمند نمی کند. حال آنکه اجازه دادن ممکن است تولید دردسر کند. این است که بنای کار را از همان اول بر این می نهد که بگوید: "نه".
حالا این رفتار او به صنعت نشر، به هنر، به شکوفایی استعداد نویسنده لطمه می زند، برای او اهمیتی ندارد. آنچه برای او اهمیت دارد نگاه داشتن شغل است. پس از هر کاری که می تواند کمترین لطمه ای به شغل او بزند، می پرهیزد.
در جامعه توتالیتر، انسانها از شخصیت انسانی خود تهی می شوند تا بتوانند زندگی کمتر مخاطره آمیزی داشته باشند. می کوشند خطر را، چون از بین رفتنی نیست، به حداقل ممکن کاهش دهند.
حتا پایوران رژیم ، هنگامی که در کارتُنک دستگاه مجازات افتادند، هیچ قدرت دفاعی از خود ندارند. در رژیم نازیسم، فاشیسم، استالینیسم مواردی بسیار دیده ایم که بلندپایگان دیروز که نامشان احترام بر می انگیخت، در فاصله فقط چند روز به خائنانی تبدیل شدند که خیانت در خانواده هایشان موروثی بود. نمونه ها در جمهوری اسلامی نیز کم نیستند.
هیچ جامعه توتالیتر را ندیده ایم که توانسته باشد خود را از درون اصلاح کند. جامعه ایران از این قاعده برکنار نیست. بر اصلاح طلبان در جامعه کنونی ایران کمابیش همان خواهد رفت ، یا رفته است، که بر اصلاح طلبان ""بهار پراگ""در چکسلواکی. باید از تاریخ درس گرفت.
* این مقاله در کیهان شماره 970 به تاریخ 6 شهریور 1382 برابر با 28 اوت 2003 منتشر شد. هوشنگ وزیری که پس از بستری شدن در بیمارستان به کوما فرو رفته بود، روز 13 شهریور 82 درگذشت.