۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

از «استبدادِ سبز» به «اتحادِ سبز» برسیم، وقتی ایران زندانِ سبزهاست

گنجی و گنجی به نام اتحاد (نوشته مسیح علی نژاد)

عکس نوشت:

از «استبدادِ سبز» به «اتحادِ سبز» برسیم، وقتی ایران زندانِِ سبزهاست

**********

امروز نازنین خسروانی روزنامه نگار نشریات اصلاح طلب را بردند، تابستان نوید محبی دانش آموز سبز حامی کروبی را بردند و ماه هاست که از او خبری نیست. هر روز زندانی به نام ایران برای سبزها بزرگتر و بزرگتر می شود.

اکبر گنجی چه دوراندیشانه و منطق مند در برنامه صدای آمریکا گفت دچار استبداد سبز نباید شد. قطعا انتقاد اخیر گنجی در مورد استبداد سبز، به از صدور بیانیه های انحصارگرایانه به نام سبز است اما انتقادم فقط و فقط متوجه آن بخشی است که خودش اعتراف صادقانه ای در صدای آمریکا کرد مبنی بر اینکه اتحادی وجود ندارد. اما آیا راست می گوید که اتحادی در جنبش سبز وجود ندارد؟ حرف های گنجی در مورد اینکه سبز به چه معناست، «منطقی» و «به جا» بود ولی وقتی دقیقا روی این جمله تاکید کرد که «اتحادی وجود ندارد» آیا نباید از او بپرسیم از اتحاد در کجا حرف می زند؟ جنبش سبز فقط آن نیست که گنجی بیرون از ایران می بیند. آن نیست که ما دور از ایران می بینیم. جنبش سبز اتحاد نداشته ما در بیرون از ایران نیست آقای گنجی عزیز که از آن شاکی هستید. آنچه در ایران است چه خوشمان بیاید چه نه اتحاد است درست بر عکس تمام این سالها.

این روزها درگیر مشق و مکتب و دانشگاه هستم و مثلا در مرخصی به سر می برم اما مرخصی از خبررسانیِ رسمی، دلیلی نمی شود که خبرهای اینترنتی را زیر و رو نکنم و در همین فضای غیر رسمی حاشیه و واگویه ننویسم.

خبرهایی که از دوستان ایرانی داخل در صفحات مجازی می شنوم، همچنان خبر زندان است و اعتراض، خبر از دانشجوهای دانشگاه ایران است که در باران و سرما به اعتراض ایستاده اند، خبر از سالگرد ازدواج مهسا امر آبادی و مسعود باستانی است که یک سال و نیم در زندان است و هنوز به مرخصی نیامده است. خبر نامه ژیلا بنی یعقوب به دادستان است و به طعنه گرفتن سی سال ممنوعیت از قلم، خبر دادگاه هایی است که یکی یکی برای دستگیر شدگان روزهای راهپیمایی برگزار می کنند. خبر از حکم های صادره برای زندانیان. خبرِ دستگیری های گسترده در شهرستان ها و در سکوت خبری مطلق. خبر دیدارهای کابینی مجید دری و علامت پیروزی که از شیشه اتاق ملاقات به دوستانش نشان می دهد، خبر ملاقات فخری محتشمی پور با همسرش مصطفی تاج زاده و شور و شوقی که همسر او در فضای مجازی ایجاد می کند تا خانواده باقی زندانیان را امید بخشد برای ادامه این راه دشوارِ خانواده یک زندانی بودن. خبر اعدام، خبر بی خبری از مادران عزادار پارک لاله، از ایرانیِ داخلِ ایران، خبر از زندان می رسد و اعتراض و در عین حال اتحاد چون برای اولین بار است که می بینم حتی چسباندن زندانیان به سازمان های مجاهدین هم دلیلی نمی شود که مردم ساکت باشند و برای رهایی از زندانیان متحد نشوند و حتی سران را هم وادار کردند تا در مورد اعدام کردها و کسانی که به نام انجمن های پادشاهی به دار شدند هم متحد و همدلانه موضع بگیرند و همانند سالهای گذشته سکوت نکنند.

اخبار دیگری هم در فضای مجازی هست، دعوا برای دهه شصت، دعوا برای اتاق فکر سبز، دعوا برای استبداد سبز، دعوا برای انقلاب سبز، دعوا برای کاریکاتورهای سبز، دعوا برای اینکه چه کسانی کیهان شده اند، چه کسانی شریعتمداری، دعوا برای اینکه رنگ سبز چه رنگی است، سبز برای کیست، به کجا می رود، چرا می رود….تعارف که نداریم خبرهای مربوط به خود مشغولی های سبز خبرهای داغ می شود که البته به نام نقد و نقب درونی توجیه می شوند اما خبرهای واقعی که در داخل ایران ، حاکمیت استبدادی اصرار هم دارد که بی صدا باقی بمانند در حاشیه می مانند و داغ نمی شوند.

ایران زندان دارد و زندان به آدم هایش یاد می دهد برای آزادی از بند، با هم متحد شوند اما دور از ایران، آزادی وجود دارد و آزادی به آدم هایش یاد می دهد با هم چالشی سخت کنند تا راه اعتراض و احترام و مالک شدن را یاد بگیرند. اینها همه خوب است و به ما یاد می دهد که زبان نقد، زبان خشونت و تحقیر و لجن مال کردن دیگری نیست، اما آنچه بد است این «خود مشغولی هایِ سبز» است به نامِ روشنگریِ سبز که گاهی به افراط می رسد.

از زمانی که خبرنگار شده ام تا خود امروز در میان معترضان داخل ایران اتحادی به قدرتمندی اتحادِ این روزها ندیده ام. بسیار دیده بودم که در بزنگاه های مهم سیاسی و حیاتی، اصلاح طلبان سخت مشغول خود زنی بودند و خرده جنبش های مدنی هم به دنبال نقد دیگری و در نتیجه مردم هم خسته از این نزاع ها، بی تفاوت و قهر با مسایل سیاسی بودند اما این رزوها از ایران بوی اتحاد می رسد چون نفس کشیدن را هم برایشان جیره بندی کرده اند و ساده ترین حقوق شهروندی را هم از مردم گرفته اند.

زندگی شهرستان های ایران جریان غم آلودی دارد. شهرستانی های زیادی را در اوج خود مشغولی های ما، تحت فشار قرار داده اند. این خب است که اینجا بیرون از ایران روزشنفکران، روزنامه نگاران، تحصیلکردگان انقدر نگران آینده ایران هستند و با چشم اندازی دراز به سرنوشت و آینده سیاسی ایران می نگرند تا مبادا دیکتاتوری سبز جای دیکتاتوریِ جمهوری اسلامی را بگیرد. اما در کنارِ همه این خود مشغولی ها چه کسی ایده ای برای یک اتحاد عمیق داده است؟ حجم روشنفکری برای پذیرش این همه انتقاد درونی آنقدر بزرگ شده است که به قول تاجزاده ما مشغول نقد درون گفتمانی شدیم و آقایان مشغول تقسیم غنایم حکومتی.

چه کسی برنامه ای دارد که این همه انسان های آزاد این سوی آب تلاشی بکنیم تا مردم معمولی را از چنگ این دیکتاتوری که در قدرت است نجات دهیم و سپس در کنارش مراسم نقد و نظر و سفر و کنفرانس و مقاله و جایزه و کاریکاتور و سخنرانی و چه و چه برای آینده سیاسی ایران برگزار کنیم؟

کسی نمی گوید نقد نکنیم اما صادقانه از خودمان بپرسیم در یک فضای آزاد ما چقدر انعکاس صدای مردمی هسیتم که زندگی معمولی شان را در ایران، یک نظام دیکتاتوری به یغما برده است؟ و چقدر انعکاس شعف کسانی هستیم که ما را از خانه رانده اند و برای هر یک از ما سهمی در ستون های ویژه شان باز کرده اند تا نقدهای روشنفکرانه و اتفاقا کارساز و درون گفتمانی مان را برای دو به هم زنی های بیشتر جار بزنند.

هرگز نمی گویم نقد نکنیم تا گرفتار خبرهای ویژه کیهان و کیان نظام نشویم اما گرفتارِ خویش هم نشویم. این «خودمشغولیِ سبز» ما را از سبزهای دربندِ استبداد و زندانِ ایران غافل نکند. نقد و نظرهای درون گفتمانی را ارج گذاریم و درعین حال مدیریت کنیم که از بیرون، بیشتر صدای همراهیِ ایرانیان با مردمی که اسیر استبداد هستند به گوش برسد نه نزاع بر سر اینکه سبز، سهم و اتاق و ملک و میراثِ چه کسانی است. سبز اتاق یک ملت است که اگر به پیروزی برسد پای یک صندوق انتخابات آزاد هرگز به هیچ دیکتاتور دینی و غیردینی رای نمی دهد ولی باور کنیم که ابتدا برای آزادی این ملت باید کاری بزرگ تر از اینها کرد که حجم اتحادمان اجازه ندهد حکومتِ ایران زندان اش را روز به روز بزرگتر کند.
نوید محبی نوزه سال دارد، هم سن سهراب اعرابی و حالا ماه ها در زندان است به جرم وبلاگ نویسی، به جرم علاقمندی به کمپین یک میلیون امضا و به جرم دفاع از شیخ مهدی کروبی در انتخابات. از همه مهمتر به جرم شهرستانی بودن چندان نامی از او نیست. خانواده اش نگران هستند از مصاحبه با رسانه ها و خبری کردن فشارهایی که بر این دانش آموز دربند از سوی وزارت اطلاعات شهرستان وارد شده است. دوستانش در ایران می نویسند ما عذاب وجدان داریم که حتی نمی توانیم برایش کار خبری بکنیم، ما چه می کنیم اینجا؟ فردا سیزده آبان است، روز دانش آموز روز نوید…
هر کدام از شما، ما، همه و همه، در میان این همه «خود مشغولیِ سبز» که اخیرا مد شده و به نام نقد دورمان شکل گرفته است گاهی از خود بپرسیم روزِ اتحاد ملی ما برای پیدا کردن راهی جهت بزرگتر نشدن زندانی به نام ایران، کی می رسد؟ روز اتحاد ما برای رسیدن به یک انتخاباتِ آزاد کی می رسد؟

همه بحثم این است که این دایره خودمشغولی ها اگر کمی مدیریت نشود از آزادی اینجا شاید بهره مفیدی برای آزادی کسانی که زندان و سنگسار و اعدام پاسخ شان است نبریم…اتحاد گزینه مغفول مانده ی اکثریت روشنفکران بیرون از ایران است که باید قدم برای ترمیم این اتحادی که گنجی می گوید وجود ندارد پیش گذاشت و از پتانسیل بزرگ ایرانیان خارج از ایران که اتحاد شان را بارها به زیبایی نشان دادند به نفع یک ملت بی رسانه در داخل ایران بهره برد.

Read more