با درود به تمام جانباختگان راه آزادی ، در طول تاریخ مبارزات مردم ایران برای کسب آزادی و دموکراسی نقش رهبری بسیار بارز و ویژه بوده است و این موضوع در فرهنگ سیاسی مردم ایران زمین نهادینه گردیده که همواره باید برای پیشبرد خواسته های خود بدنبال یک رهبری کاریزماتیک باشد .
اما در وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 وتقلب حاکمیت اسلامی و سرقت آرای مردم ، ملت ایران بایک خیزش استثنائی و بدون برنامه اولیه به خیابانها آمدند و با طرح شعار رای من کجاست ؟ حکومت را به چالش کشیدند و حاکمیت نیز با تصوراینکه می تواند مردم را با سیاست النصروبالرعب یعنی اعمال شکنجه و زندانی کردن فعالین سیاسی و اعدام آنان و کشتن مردم در خیابانها ، آنها را از طرح خواسته های به حق خود منصرف نماید به نتیجه مطلوب خواهد رسید.
در همان ابتدای راه در بین تمام اقشار جامعه این سئوال مهم مطرح بود که برای ادامه مبارزه و طرح سیستماتیک خواسته ها چه کسی یا گروهی می تواند رهبری این حرکت اعتراضی را بعهده بگیرد زیرا که هرچه حضور مردم در راهپیمای ها پررنگ تر می شد حکومت نیز خشن تر برخورد می نمود وازسوی دیگر هیچ راهکاری برای ادامه مبارزه از سوی نمادهای جنبش ارائه نمی گردید به جز اینکه این جنبش مسالمت آمیز است و یا همچنین به صدور بیانیه و محکوم کردن کشتار مردم قناعت می شد ، و طرح جامع و فراگیر برای برخورد جدی و مناسب با حاکمیت وجود نداشت ، البته نباید از انصاف هم دورشد ! بدیهی است آنها اگر قصد خود را برای صدور اعلامیه مبنی بر باقی ماندن مردم در خیابان و ادامه حضورشان تا احقاق خواسته هایشان را اعلام می کردند شاید زودتر در حبس خانگی قرار می گرفتند و یا امروز زنده نبودن و از سوی دیگرنیز یک نکته بسیار مهم وجود داشت و آن اینکه آنها خود از افراد موسس این جمهوری بوده اند و لذا هرگز نمی خواستند نا بودی آن را شاهد باشند و در چنین شرایطی از فرصت بوجود آمده نتوانستند استفاده بهینه کنند و مردم نیز روز بروز با فشار حاکمیت و برخورهای خشن با دادن هزینه زیاد مجبور به ترک خیابانها شده و ما شاهد فراز و نشییب حضور آنان بودیم . البته ناگفته نماند که هر گاه مردم قصد و اراده می کنند که در مناسبتی ویژه و با فراخوان برخی گروه ها از جمله دانشجویان و جوانان آزاده اقدامی علیه حکومت اسلامی نمایند حاکمیت به شدت با اعزام هزاران نیروی نظامی شهرها را تبدیل به پادگان نظامی می کند .
حال سئوال اساسی در این مقطع حساس از مبارزات مردم ایران این است : آیا طرح این سخن و کلام از سوی برخی فعالین جنبش که هر فرد خود یک رهبراست برای جنبش سبز کافی و کارساز بوده و یا اینکه نیاز به رهبری و یا شورای رهبری ضروری می نماید تا مسیر حرکت مردم دراینده و حضور آنان در خیابانها و یا اعتصابات و نافرمانی مدنی را مشخص و برنامه های بعدی مبارزه را معین وهمچنین در عرصه بین المللی نیز پیگیر مسائل اصلی جنبش اعم از نقض حقوق بشر و رایزنی با دول غربی برای عدم مماشات با این رژیم جنایت کار باشد و خواست ملت را از یک مجاری شفاف برای همگان بیان نماید .
اپوزیسیون موجود در داخل و خارج ازکشور از طیف های سیاسی مختلفی تشکیل شده است که متاسفانه هنوز به یک اتحاد حداقلی در خواستهای مشترک و ایجاد یک شورا و یا کنگره ملی نتوانسته است موفق عمل کند و قدمی اساسی و راهگشا بردارد لذا ، چنانچه امروز خواهان این هستیم که کشورمان را از بحرانهای آینده نجات دهیم باید هرچه سریعتر اپوزیسیون در راستای حل این مشکل یعنی عدم اتحاد که ریشه آن را می توان در طرح های پلید جمهوری اسلامی جستجو کرد که در طول سی و دوسال گذشته با ایجاد نفاق و سوءظن بین تمام ایرانیان آنهارا منفعل کرده است حرکت نماییم.
درهمین راستا اپوزیسیون باید به جای تلاش برای مطرح کردن مسائل اختلاف برانگیز نهضتهای ملی گذشته سعی کند با اتحاد خود روی محورهای حداقلی امروز ، آینده را پیش بینی نموده و فرصت سازی کند. فرصت های تاریخی همیشه پشت در منتظر ما نیستند. فرصت های قبلی گذشت و تمام شد باید به فکر فرصت سازی بود. چطور می توان در آینده یک فرصت تازه خلق کرد. متاسفانه اپوزیسیون تلاش می کند فرصت از دست رفته را زنده کند به جای اینکه با نگاه به آینده به ساختن فرصت تازه بیاندیشد.
لذا باید برای ایجاد اتحاد و امید دربین تمام ایرانیان از هر فکرو اندیشه و قوم و گروه اقدام عملی انجام گیرد و طرح یک نکته بسیار مهم در اینجا لازم است تاکید دوباره گردد : پاشنه آشیل این نظام همانا اتحاد بین تمام نیروهای اپوزیسیون می باشد و با تحقق آن اولین قدم در سرنگونی این رژیم برداشته خواهد شد.
محمدرضا حیدری
سخنگوی کمپین سفارت سبز =2011/06/19