تحولات سال 2015 بیش از هر زمانی زنگ هشدار را برای جامعه جهانی به صدا در آورده است. زنگ هشداری که اگر دنیا به آن توجه نکند یا واکنشی غیرمنطقی به آن بدهد باید انتظار روزهای سخت و طاقت فرسایی را داشت. می توانیم بگوییم سال 2015 آغازگر فصل تازه ای از تاریخ جهان است.
ابتدای سال شاهد تشدید بحران میان روسیه با غرب بر سر اوکراین بودیم. بحرانی که بر خلاف تصور جامعه جهانی آن قدر گسترش یافت که عملا اوکراین را تضعیف کرد و در عین حال باعث صعود و قدرت نمایی روسیه شد. از یک طرف کریمه خیلی آسان به روسیه پیوست و از سوی دیگر عملا اوکراین چند پارچه شد. غرب ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه را متهم به جنون عظمت طلبی می کند، اما منتقدان غربی غرب آن را متهم می کنند که آن قدر ناتوان عمل کرده که روسیه توانسته از فرصت استفاده کند و قدرت خود را به جهانیان نشان دهد. جان مک کین، سناتور جمهوریخواه مجلس سنای امریکا یک بار در گفت وگو با یورونیوز گفت: «آن قدر روسیه را دست کم گرفته ایم و آن قدر اروپا در برابر آن ناتوان برخورد کرده است که شاهدیم روسیه یک به یک همسایگان غربی اش را تسخیر می کند. با وضع تحریم های سست اقتصادی نه می توان اوکراین را از سلطه روسیه نجات داد و نه می توان سایه تهدید را از بالای سر مناطقی مثل گرجستان برداشت. ما در برابر قدرت روزافزون روسیه ناتوان عمل کرده ایم.» به هر حال هر چه باشد و هر گونه تحلیل کنیم نتیجه این است که روسیه در حال قدرت گرفتن است و غرب و امریکا ناتوان از رویارویی با آن هستند. کارشناسان اروپا می گویند اروپا آن قدر فقیر (اقتصادی) است و آن قدر ضعیف (نظامی) است که نمی تواند در برابر روسیه کاری از پیش ببرد. امریکا هم آن قدر گرفتار بحران های اقتصادی است که حداقل در دروه اوباما قصد دخالت نظامی در جایی را ندارد. روسیه اگرچه ایدئولوژی خاصی را همانند زمان اتحاد جماهیر شوروی دنبال نمی کند ولی تلاش دارد به جهان بفهماند حتی اگر از لحاظ ایدئولوژیک فکری را دنبال نکند هم قطب دوم جهان است. برای همین هر چه در توان دارد را برای جلب اعتماد و حفظ دوستانش صرف می کند. در سال 2015 مسکو به جهان نشان داد همچنان استعداد عظمت طلبی را دارد و می تواند ادعاهای خود را پیش ببرد.
اما روسیه یک طرف از تحولات جهان در سال 2015 بود. طرف دیگر ترکیه و عربستان و طرفداران آن هستند که در زمین سوریه به دنبال سهم خواهی از معادلات سیاسی منطقه ای و جهانی اند. پرداختن به سیاست های ترکیه و عربستان خارج از حوصله این یادداشت است؛ اما می توان گفت ترکیه و عربستان وقتی کار به سوریه و عراق رسید، به منافع مشترک رسیدند. شکی نیست، یکی از منافع مشترک آنها رقابت با ایران و ناکام گذاشتن آن در رسیدن به اهدافش است. ایرانی که بعد از 12 سال توانست به پرونده هسته ای جنجالی اش پایانی صلح آمیز بدهد و به سرعت به سمت فتح اهداف دیگر حرکت کند. تردیدی نیست که حل پرونده هسته ای ایران یکی از اتفاقات مهم سال 2015 بوده است. اما حل مسالمت آمیز پرونده هسته ای ایران باعث گرایش به خشونت کشورهای رقیب آن و متحد غرب در منطقه به ویژه عربستان سعودی شد. نه این که اگر این پرونده به صورت مسالمت آمیز حل نمی شد، مشکلات آنها با ایران کمتر می شد، بلکه آنها به دنبال تضعیف ایران از طریق حل پرونده هسته ای بودند اما نه تنها چنین نشد بلکه شاهدند که جامعه جهانی و غربی به جای آنها به ایران متمایل شده و می روند ایران را به آنها ترجیح دهند.
داعش یکی دیگر از طرف های مهم در تحولات جهان است. جنایت هایی که این شبکه تروریستی در عراق و سوریه و لبنان مرتکب شد چندان جامعه جهانی را نلرزاند اما همین که پایش به اروپا رسید و جنایت های فرانسه را مرتکب شد، جامعه جهانی به خود آمد. غرب فهمید که خطر تروریسم از نوع داعش و القاعده، نه تنها مهار نشده بلکه نزدیک تر از آن چیزی است که تصور می کند. غرب به خیال خود تصور می کرد سوریه و عراق می توانند جایی برای خلاص شدن از تندروهای متمایل به کارهای تروریستی باشد، اما تحولات پاریس نشان داد این تصور خیالی بیش نیست، چرا که مساله چیز دیگری است؛ فقر، بحران اقتصادی، تبعیض علیه مسلمانان و نگاه ضد اسلامی ای که می رود بر نگاه غربی ها حاکم شود عواملی هستند که اگر توجهی به آنها نشود، هیچ گاه نمی تواند مشکلات غرب و اروپا را حل کند. مشکلاتی که با تدابیر شدید امنیتی و تبعیض در اتخاذ تدابیر امنیتی نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه بر مشکلات می افزاید.
پیروزی حزب جبهه ملی فرانسه به رهبری خانم ماری لوپن در انتخابات منطقه ای فرانسه زنگ خطری است برای جامعه جهانی. این پیروزی می تواند همانند دومنویی عمل کند که در دیگر کشورها تندروها را به قدرت برساند. پیروزی تندروها به معنای تشدید برخوردها و افزایش تبعیض ها و احتمال افزایش رویارویی غربی ها (مسیحی ها) با مسلمانان در اروپا و جهان است. تصویب لایحه محدودیت ویزا برای مسلمانان که نمایندگان کنگره و سنای امریکا درصدد تصویب آن هستند، این هشدار را تشدید می کند. دنیا به سمت افراط متمایل شده است. غرب هر چه افراطی تر شود، اروپا هر چه به سمت سخت گیری و تندروی بیشتر متمایل شود، در مقابل گروه هایی که احساس می کنند هدف از این افراط برخورد با آنها است نیز افراطی تر می شوند. این نوعی تقابل را به وجود می آورد که می تواند عواقب سختی به دنبال داشته باشد؛ عواقبی با کنش و واکنش هایی غیرقابل پیش بینی.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند تاریخ در حال تکرار است، دوران اوایل قرن بیستم که رویارویی جامعه غربی با یهودی ها شکل گرفت؛ اما این تکرار یک تفاوت عمده دارد. یهودی ها در آن موقع در لاک مظلومیت نمایی و تدافعی قرار گرفتند و هرگز دست به اسلحه نبردند چرا که نه کشوری داشتند نه حامی دولتی و نه دسترسی آسان به اسلحه، در حالی که مسلمانان هم دولت و کشور دارند هم سلاح و هم پول که این مساله می تواند رویارویی دو طرف را سخت تر و خشن تر کند.
منبع : ایران دیپلماسی