به نظرم شورای هماهنگی راه سبز اميد، بايد در روشها تجديدنظر کند. با سياسيون مشورت کند و دايره بستهای را که اکنون حول "خودیها" تشکيل داده، باز کند و به روشهای نوين برای مبارزه با اين هيولای هفت سر (نظام ولايت فقيه) تن بدهد. نبايد به صرف سخنگويی آقايان موسوی و کروبی، يک شورای دربسته تشکيل شود و اين شورا "غيرخودیها" را حذف کند و ارتباط خود را با بدنهی جنبش و ياران اين حرکت حقطلبانه ملی مسدود کند و اشتباهات بيشتری مرتکب شود
بعد از دستگيری آقايان موسوی و کروبی و همسرانشان، حکومت وارد فاز جديدی از سرکوب جنبش سبز شد؛«حذف سران»! اين فاز از فردای ۲۵ بهمن و بعد از نمايش نمايندگان اوباش در مجلس کليد خورد. اوباشی که خواهان اعدام موسوی و کروبی بودند و امروز چندين قدم به آن هدف نزديکتر شده اند. از همان روز، تماس سران جنبش با بيرون از منزل و نزديکانشان به کلی قطع شد و حکومت با سرعت دادن به سياست دستگيری خزنده، موسوی و کروبی و همسرانشان را بازداشت کرد.
بازداشت سران جنبش، شروع فاز جديد سرکوب است. در اين شرايط سئوال اين است آيا جنبش بايد همچنان در فاز سابق خود باقی بماند؟ آيا روش قبل، برای رفتار تازه حکومت کارآمد و مؤثر خواهد بود؟ بعد از تغيير رفتار حکومت، آيا لازم نيست جنبش هم تغيير رفتار و تغيير تاکتيک بدهد؟
جنبش اعتراضی ايرانيان، نمی تواند و نبايد نسبت به سرنوشت آقايان موسوی و کروبی بی تفاوت بماند. دو شخصيتی که به رغم تهديدها، حذف اطرافيان، کشتن بستگان، شکنجه فرزندان و حتی خوردن باتوم و گاز اشک آور و حصر خانگی، در تمام اين بيست ماه در کنار ملت معترض ايستادند و لحظه ای فکر سازشگری و عقب نشينی را به سر راه ندادند. آنها امکانش را داشتند که مانند رفسنجانی و علمای اعلام(!) و جيره خوار حکومتی، در خانه هايشان بنشينند و نان و ماست شان را بخورند و سکوت کنند. موسوی و کروبی می توانستند مثل محسن رضايی جيره خواری و حقارت را انتخاب کنند و خفقان خود را به نام «دفاع از نظام» توجيه کنند. آنها می توانستند مثل دهها نماينده اصلاح طلب و حقير مجلس، خفقان بگيرند و سکوت کنند. يا می توانستند مثل برخی چهره های ظاهرا" ناراضی و منتقد و اصلاح طلب(!)، که ماههاست از کهکشان جامعه خارج شده اند و حتی نامی از آنها نيست، زندگی و خانواده و رفت و آمدشان را داشته باشند و نهايتا" هر از گاهی «ژست منتقد» بگيرند. موسوی و کروبی و همسرانشان خانم رهنورد و کروبی، هرگز از خون جوانان بيگناه مردم، ابزاری برای «معامله و تبانی با قدرت» نساختند.(کاری که پدر محسن روح الامينی شهيد کهريزک، با خون فرزند خود کرد و ننگی ابدی بر پيشانی اش ماند.) اما موسوی و کروبی چنين نکردند و جانانه و با تمام خانواده خود پای حق ايستادند. آنها پای مردم ايستادند. به همراه مردم شهيد دادند. کتک خوردند. زندانی دادند. و اکنون به زندان رفته اند. جايی که يقين کنيد اکنون زير شکنجه های سختی قرار دارند تا سخنانی بگويند که دل ديکتاتور حقير را خوش بيايد و بر سوزش بيست ماهه اش، مرهمی باشد. همين شرافت و پايداری است که هر آدمی را، حتی اگر با عقايد موسوی و کروبی اختلاف فکری داشته باشد، به تعظيم و احترام ناگزير می کند. در کشوری که سکوت کليد خوشبختی آدمهاست، آنها «حق» را فرياد کردند و پای عهد خود با ملت ايستادند.
اکنون وظيفه ما چيست؟ آيا نبايد متناسب با فاز جديد سرکوبها، ما هم برنامه های تازه و مستحکمی برای مبارزه با ديکتاتوری داشته باشيم؟ آيا برگزاری راهپيمايی، آن هم هفته ای يکبار کافی است؟ آيا نبايد قالب زمانبندی و من در آوردی «سه شنبه های خريد» را به «روزهای اعتراض» تبديل کنيم؟ تعيين روزهای سه شنبه برای تجمعات اعتراضی، درست مثل اين است که ما به حکومت مهلتی يک هفته ای می دهيم تا نفسی تازه کند، تجديد قوا کند، سازماندهی شود و در هر سه شنبه، تعدادی از جوانان ما را بکشد يا دستگير و زندانی و شکنجه کند. اينگونه ما فقط هفته ای يک بار، فرصت سرکوب داوطلبانه(!) مردم را به اوباش حکومتی می دهيم و هر هفته از شمار مردمی که دارای انگيزه مبارزاتی هستند، کم و کمتر می شود و دامنه دستگيری های فله ای بيشتر و بيشتر می شود. در اين فاصله البته، حکومت نه از شکنجه و اعتراف گيری از موسوی و کروبی و ساير زندانيان دست بر می دارد. نه اعدامها را متوقف می کند و نه زندانيان عقيدتی را آزاد می کند. و نه قدمی به عقب می گذارد!
آيا ما «نذر» کرده ايم سه شنبه به سه شنبه به خيابانها برويم، کتک بخوريم، قربانی و اسير تقديم حکومت کنيم؟ چرا متناسب با اقتضائات اين مبارزه، تاکتيک و روشهای مناسب را انتخاب نمی کنيم؟ بر اساس «روانشناسی خشم» با صراحت می گويم طرح «سه شنبه های اعتراض» فقط باعث تخليه خشم و خنثی سازی شور و انگيزه های مردم برای حق طلبی و تغيير می شود. گويا ما خودمان بهترين روش را برای تخليه شور حق طلبانه مردم برگزيده ايم! اگر جنبش در وضعيت کنونی، موقعيت را بدرستی نشناسد و اگر متناسب با پتانسيلی که در مردم وجود دارد، تغيير روش ندهد و اگر متناسب با رخدادهای تلخی که در حال وقوع اند، نتواند روزآمد شود، ترديدی نيست هم بايد نگران جان موسوی و کروبی باشيم و هم برای صدها زندانی سرشناس و ناشناس ديگر هم عميقا" دلواپس باشيم. در حال حاضر مسئوليت تجهيز و فراخوان مردم را شورای هماهنگی راه سبز اميد و دو مشاور آقايان موسوی و کروبی بر عهده گرفته اند. و اين يعنی، شورای هماهنگی هم مسئوليت حرکت جنبش را بر عهده گرفته و هم مسئوليت خطراتی که متوجه مردم و آقايان کروبی و موسوی است، برعهده تصميمات اين شوراست.
به نظرم شورای هماهنگی راه سبز اميد، بايد در روشها تجديدنظر کند. با سياسيون مشورت کند و دايره بسته ای را که اکنون حول «خودی ها» تشکيل داده، باز کند و به روشهای نوين برای مبارزه با اين هيولای هفت سر(نظام ولايت فقيه) تن بدهد. نبايد به صرف سخنگويی آقايان موسوی و کروبی، يک شورای دربسته تشکيل شود و اين شورا «غيرخودی ها» را حذف کند و ارتباط خود را با بدنه جنبش و ياران اين حرکت حق طلبانه ملی مسدود کند و اشتباهات بيشتری مرتکب شود.
در اين وضعيت حساس و خطير، با طرح «سه شنبه های خريد» نمی توان با نظامی سرکوبگر مقابله کرد و اين حکومت را به آزادی زندانيان و سران جنبش و رعايت موازين ديگر مجبور کرد. اين طرحهای عجيب، که به شوخی و بازی کودکانه شبيه ترند تا به «تاکتيک مبارزاتی»، فقط باعث تخليه تدريجی شور و فرسايش عزم ملت برای مبارزه می شوند. بايد اين وضعيت دشوار را به دوستان شورای هماهنگی راه سبز اميد متذکر شويم که ديگر نمی توان با خودی و غيرخودی کردن مردم، از آنها خواست فقط تابع فرمانها و فراخوانها باشند. اين يک حرکت جمعی است و يک «خرد جمعی» و بايد فارغ از تقسيم بنديهای خودی و غيرخودی برای قدمهای بعدی آن برنامه ريزی شود. فراخوان بعدی بايد «يک» فراخوان برای هميشه باشد و يکبار برای هميشه، بايد مردم را به خيزش، نافرمانی مدنی و ماندن در خيابان تا رسيدن به هدف و اعتصابات سراسری دعوت کرد. اين حکومت اصلاح پذير، اهل مماشات و چانه زنی و تغيير داوطلبانه نيست. تعارفات اصلاح طلبانه را بايد به کنار گذاشت و به جای «سه شنبه های خريد» بايد «روزهای اعتراض» را تا رسيدن به پيروزی مردم آغاز کرد.
فرصت نوشتن/ روزنوشته های بابک داد